پرش به محتوا

بهترین راهکارها برای یک مدیریت موفق

 بهترین راهکارها برای یک مدیریت موفق

مقاله مرتبط:

۵۰ نکته مدیریت و رهبری

بهترین راهکارها برای یک مدیریت موفق

مدیریت موفق از نیازهای هر سازمانیست.

قابليت‌هاي فردي و گروهي، موفقيت پايدار سازمان را فراهم مي‌نمايد. مدیریت با همسو‌سازي اهداف فردي، گروهي و سازماني در جهت رشد سازمان تلاش مي‌كند. 

گویند که در سپاه نادر، پیری جنگ‌آور سپاه دشمن را به وحشت انداخته بود و مبارزه جانانه‌ای به نمایش گذاشته بود. نادر که از مهارت جنگجوی سالخورده، انگشت به دهان مانده بود، دستور داد او را به حضورش بیاورند. 

پیر بر خلاف میل باطینی‌اش، چون سرگرم حماسه آفرینی بود، به سوی نادر شتافت.

 عرق‌ریزان و خسته، به نادر گفت: 

«چرا مرا از وسط میدان، فرا خوانده‌ای؟»

نادر به او گفت:

«با این گونه نبرد کردن، همه را شگفت‌زده کرده‌ای. آن زمان که کشور مورد تاخت و تاز بود، چرا این گونه ظاهر نشدی؟»

پیر در جواب گفت:

«آن زمان تو نبودی!»

دنیایی معنا در تفسیر این جمله نهفته است:

مدیریت موفق از پیر فرسوده نیز حماسه می‌آفریند و روح تازه‌ای در کالبد یک سیستم می‌دمد.

این نکته برگرفته از مقاله «وجه اشتراک مدیریت موفق با موسیقی!» نوشته Jim Crupi مشاور مدیریت است.

فهرست مطالب

وجه اشتراک مدیریت موفق با موسیقی!
وجه اشتراک مدیریت موفق با موسیقی!

وجه اشتراک مدیریت موفق با موسیقی!

گاهی یک آهنگ به قدری جذاب و شنیدنیست که برای همیشه با آن ارتباط برقرار می‌کنیم و با شنیدن دوباره آن به گذشته برمی‌گردیم و یاد عزیزانمان و لحظات شگفت‌انگیزی که داشتیم میفتیم.

این ارتباطیست که هر مدیری تلاش می‌کند تا با اطرافیانش داشته باشد:

الهام بخشیدن و به حرکت درآوردن افراد مانند یک موسیقی عالی.

در سال ۱۹۹۶، کنسرتی از خوانندگان سرتاسر جهان می‌دیدم. فراتر از موسیقی، دروس مدیریت و رهبری که در موسیقی بود مرا غافلگیر کرد.

با کمک این کنسرت دروسی که در ادامه می‌خوانید را جمع‌آوری کردم.

۱) رهبر هم خواننده و هم ترانه سراست.

مردم به شما گوش نمی‌دهند مگر این‌که تاثیری به یاد ماندنی بر احساسات آن‌ها بگذارید.
به عنوان یک رهبر باید:
قلب و مغز افراد را لمس کنید. آنچه می‌گویید، مانند اشعار یک موسیقی، باید یک داستان معنی‌دار باشند و روشی که با کمک آن داستان را می‌گویید، یعنی خود موسیقی، باید به قلب شنونده بنشیند.
یکی از مدیرانی که با او کار کردم، بنیانگذار یک کمپانی است:
در هریک از جلسات شرکت، درباره آنچه که شرکت به طور کلی انجام داده صحبت می‌کند و از نکات مثبت بقیه سخن می‌گوید و بر ارزش افراد و تعهدشان به خوب بودن تمرکز می‌کند. این موسیقی مدیریت موفق اوست و ظریف و قدرتمند است. او به چیزهای کوچک توجه می‌کند.
به عنوان مثال:
از یک متخصص تغذیه خواسته بود تا میان‌وعده‌هایی را که در اتاق استراحت شرکت هست، بررسی کند و مطمئن شود که همه آن‌ها ارزش غذایی کافی دارند. با اینکار به افرادش می‌گفت که به شما اهمیت می‌دهم. به این ترتیب هر بار که افراد به اتاق استراحت می‌رفتند، می‌دانستند که به آنان اهمیت داده شده است. این تصمیمی است که هوشمندانه گرفته شده است، اما روی احساسات افراد تاثیر می‌گذارد. این موسیقی است.
Ted Turner رهبر موفق دیگری بود که واقعا در مدیریت موفق خوب بود. او با تصمیماتش قلب مردم را تصاحب کرده بود.
از من خواسته شده بود تا به تشکیل یک کارگاه استراتژیک کمک کنم که در نهایت منجر به ایجاد شبکه خبری CNN شد. مدیران اجرایی فارغ التحصیل MBA شرکت به این موضوع فکر می‌کردند که: خوب، که چگونه می‌توانیم شبکه‌ای برای سایر زبان‌ها مانند آلمانی و چینی و … داشته باشیم.
و تد ترنر گفت:
«بله، می‌دانم، این چیزیست که در مدرسه تجارت به شما آموختند، اما ما این کار را انجام نمی‌دهیم.»
همه مدیران به یکدیگر نگاه کردند، و گفتند:
«او درباره چی صحبت می‌کند؟»
Ted ادامه داد:
«ما قصد داریم CNN را به زبان انگلیسی تولید کنیم تا به همه دنیا یک زبان مشترک آموزش دهیم، به این ترتیب مردم می‌توانند یکدیگر را درک کنند و در جهان صلح ایجاد کنند.»
به من اعتماد کنید، هیچکس آن لحظه را در تاریخ این شرکت فراموش نکرده است.

۲) برای مدیریت موفق اطمینان حاصل کنید که همه یک موسیقی را تمرین می‌کنند.

در کنسرت، هر نوازنده، و خواننده‌ای می‌داند که چرا آنجاست و نقش و وظیفه‌اش چیست. در نتیجه هماهنگی ایجاد می‌شود. و این موضوع در هر سازمانی ضروری است. همه کارمندان باید بر روی یک موسیقی تمرین کنند و این موسیقی باید دیده، درک و جذب شود. این قدرت مدیریت موفق است.

وقتی که من برای اولین بار با هر شرکتی شروع به کار می‌کنم، با افراد کلیدی صحبت می‌کنم و گزارشی می‌نویسم.

در اولین گفتگویی که با اعضای یک شرکت داشتم، از ۱۵ نفر پرسیدم:

چشم‌انداز این شرکت چیست؟

۱۵ پاسخ متفاوت گرفتم! بنابراین گزارشی نوشتم و توصیه کردم که مدیران اجرایی، برای ایجاد یک چشم‌انداز و تعیین سه هدف استراتژیک، باید در یک ورکشاپ شرکت کنند. هجده ماه بعد، برگشتم و با این گروه و چند نفر دیگر که در مجموع سیصد کارمند بودند مصاحبه کردم. این بار زمانی که پرسیدم چشم‌انداز این شرکت چیست، همه پاسخ مشابهی داشتند. همگی روی یک موسیقی کار می‌کردند و می‌دانستند که چگونه نقش خودشان و نقش دیگران هماهنگی ایجاد می‌کند.

۳) یک جمله ساده بگویید، سپس آن را تکرار کنید.

آیا تا به حال متوجه شده‌اید که اشعار آهنگ‌ها بارها و بارها تکرار می‌شوند؟ آن‌ها به قدری برایتان آشنا می‌شوند که می‌توانید با موسقی همخوانی کنید. چشم‌انداز هم همین کار را می‌کند. به عنوان یک رهبر، باید چشم‌انداز سازمان را به شکل یک جمله بیان کنید، تا همه بتوانند آن را ببینند و درک کنند. آن را به دست همه بدهید. شرکتی که ۱۵ ایده متفاوت درباره چشم‌انداز داشت را به یاد دارید؟ هنگامی که چشم‌انداز جدیدشان را توسعه دادند، مدیر عامل شرکت جلسه‌ای برگزار کرد.

او گفت:

«هر بار که تصمیمی در بخش خود می‌گیرید، یک سوال بپرسید: آیا با اهداف کلی شرکت مطابقت دارد؟»

اگر امروز به فضای کاری کارکنان این شرکت بروید، این جمله را در دفاتر کارشان می‌بینید. آن‌ها می‌توانند چشم‌انداز و اهداف کلیدی را بدون حتی نگاه کردن به آن بگویند. این جمله بخشی از وجودشان و کاری که انجام می‌دهند، شده است.

این کار یک مدیریت موفق است تا اعضای تیمش، ماموریت و وظیفه خود را ببیند و احساس کند. افراد تمایل دارند تا بر تجارب قبلی خود که برایشان آشناست تمرکز کنند. باید توجه آن‌ها را به چشم‌انداز جلب کنید. آن‌ها باید بارها و بارها آنچه که دنبال آن هستید را ببینند و بشنوند، تا طوری بر آن‌ها نفوذ کند که آن را به حافظه بسپارند و بر روی آن تمرکز کنند.

۴) بازیکنان مناسبی در اطراف خود داشته باشید.

شرکت در کنسرتی که مردم بسیاری از ملیت‌ها و گروه‌های قومی، کودکان و سالخوردگان، زنان و مردان در آن بودند، تجربه جالبی بود. آن‌ها برای هدفی خاص هماهنگ شده بودند. تنوع فرهنگی آن‌ها هماهنگی و قدرت ایجاد کرد. این دقیقا مشابه یک سازمان است.

وقتی که افراد را در شرکتم استخدام می‌کردم، کوهی از رزومه را بازبینی می‌کردم و افراد واجد شرایط را انتخاب کرده و از این نامزدان نهایی دو سوال می‌پرسیدم.

اول:

در مورد زندگی خود صحبت کنید. می‌خواستم بشنوم که آن‌ها چه کسانی هستند و چه چیزی در شکل‌گیری آن‌ها موثر بوده است.

سوال دوم:

پنج موضوع مهم در زندگی شما چیست. بعضی از مردم می‌گفتند پول، ایمان، خانواده و غیره؛ دیگران ایمان، خانواده، پول، و غیره. پاسخ‌‌های متفاوت می‌دادند. اما داستان‌ها و پاسخ‌هایشان به من سرنخی از شخصیتشان می‌داد.

در پایان مصاحبه از خودم یک سوال می‌پرسیدم:

اگر من در یک کشتی وسط اقیانوس اطلس قرار داشته باشم و در معرض خطر قرار بگیرم، دوست دارم چه کسی در این کشتی با من باشد، آن‌ها همان کسانی بودند که استخدام می‌کردم. کسانی که به واسطه شخصیتشان، می‌توانستم در شرایط سخت روی آن‌ها حساب کنم.

هر سازمان لحظات سختی دارد باید با افرادی کار کنید که در لحظات سخت بتوانید روی آن‌ها حساب کنید. من همیشه شخصیت و نگرش را به مهارت ترجیح داده‌ام و مطمئن هستم که همیشه افراد مناسبی در کشتیم داشته‌ام.

برای مدیریت موفق اطمینان حاصل کنید که همه یک موسیقی را تمرین می‌کنند.
برای مدیریت موفق اطمینان حاصل کنید که همه یک موسیقی را تمرین می‌کنند.

۵) اجازه دهید دیگران نیز بدرخشند.

کنسرتی که دیدم را سه نفر رهبری می‌کردند که تقریبا نامرئی بودند. یک دقیقه خواننده روی سن بود؛ دقیقه بعد، او در پس زمینه بود، و جای خود را به یک نوازنده گیتار می‌داد. تمرکز بر روی موسیقی بود و نه افراد.

دقیقا مشابه یک سازمان:

تمرکز باید بر روی موسیقی باشد.

یکی از مدیرانی که با او کار کردم فرمانده گروهان ارتش بود، مدیریت موفق ۱۵۰ نفر. ارتش به طور مرتب آمادگی رهبران و واحدهایشان را بررسی می‌کرد. در یکی از این بررسی‌ها، درست قبل از شروع تمرین، او به امتحان‌گیرنده گفت:

قبل از شروع، به شما می‌گویم که در حال حاضر من مرده‌ام.

امتحان‌گیرنده گفت:

عقلت رو از دست دادی؟ گروهان شما در این تست شکست می‌خورد، اما فرمانده گفت:

اگر نمی‌توانند این کار را بدون من انجام دهند، پس من به خوبی آماده‌شان نکرده‌ام.

حدس بزنید:

گروهان او بالاترین نمره را گرفت. او مطمئن شد که تیمش را به خوبی آموزش داده است. 

فرمانده گفت:

«من جلوتر از آن‌ها نبودم، اصلا در آنجا نبودم.»

۶) تعهد و شور و شوق را گسترش دهید؛ این مسائل مسری هستند.

وقتی که موسیقی به قلب مخاطب رسید، همه با هم شروع به آواز خواندن و دست زدن به همراه خوانندگان و گروه موسیقی کردند. در پایان این، خوانندگان و گروه موسیقی و ۱۰۰۰ نفر از شنوندگان، یکی شده بودند و با یک هدف واحد به اتحاد رسیده بودند.

از یکی مدیران یک خیریه پرسیدم:

«برای چه چیزی اینجا هستید؟»

و پاسخش را دوست داشتم:

«اگر من موفق شوم، برای مردم شغل فراهم می‌کنم. بین افرادی که فکر می‌کنند من برای این دانشگاه سرمایه‌گذاری می‌کنم، و کسانی که می‌گویند: ما زندگی افراد را ممکن می‌کنیم، تفاوت است. مراجعه‌کنندگان واقعی ما دانش‌آموزانی هستند که نیاز به بورس تحصیلی دارند و خانواده‌هایی که معیشتشان توسط صندوق ما حفظ می‌شود. این نوع تعهد، در فرهنگ شرکت نفوذ می‌کند.»

تجربه من این است که افرادی که خود را به چیزی بیشتر از انچه هستند متعهد می‌دانند، افراد متفاوتی هستند.

تحقیقات جدید نشان می‌دهد که:

این افراد نسبت به کسانی که کاری که می‌کنند را فقط یک شغل می‌بینند، تأثیر قابل توجه‌تری دارند.

۷) به هدفی والاتر از خودتان متعهد شوید.

آن کنسرت فقط مربوط به موسیقی نبود بلکه به جمع‌آوری پول برای پناهندگان بوسنی اختصاص داده شده بود. اگر مردم به این باور برسند که شما برای چیزی به جز خودتان، تلاش می‌کنید، به شما می‌پیوندند.

مدیریت موفق می‌داند:

چگونه احساسات و خط سیر افراد را مدیریت کند.

در واقع:

با اطرافیانش هماهنگ است و هنگامی که زمان خواندن یک آهنگ جدید برسد به خوبی مردم را رهبری می‌کند.

مدیریت موفق به ابزارهای جدید نیاز دارد. بهتایم ابزاری برای مدیریت و ارزیابی کارکنان است. آن را به رایگان امتحان کنید، و درباره تجربه استفاده ما (شرکت بهساد) از بهتایم بخوانید.

مطالب مرتبط:

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *